به گزارش خبرنگار کندو نیوز، کمدی جنایی «کروئلا» (Cruella) گذشته زنی بیرحم، مجنون و بسیار توانا را که همه دوست دارند از او متنفر باشند، کند و کاو میکند، که درنهایت به یک افسانه بیرحم و ترسناک تبدیل میشود. کروئلا اولین بار در رمان «صد و یک سگ خالدار» (۱۹۵۶) نوشته دودی اسمیت معرفی شد. او در آن کتاب زنی شرور است که علاقه زیادی به پوست سگها بخصوص سگهای خالدار دارد. رمان اسمیت در ۱۹۶۱ مبنای یک فیلم انیمیشن تولید دیزنی شد.
«کروئلا» به کارگردانی کریگ گیلسپی از ۲۸ مه در آمریکا اکران شد و همزمان از طریق دیزنیپلاس بهطور آنلاین در دسترس قرار گرفت. اما تامپسن، جول فرای، پل والتر هاوزر و مارک استرانگ از دیگر بازیگران فیلم هستند که تولید والت دیزنی پیکچرز است. گلن کلوز که در بازسازی زنده «صد و یک سگ خالدار» (۱۹۹۶) نقش اصلی را بازی کرد، مدیر تولید فیلم جدید است.
«کروئلا» که تولید آن چهار سال طول کشید، بخشی از دوران کودکی و در ادامه جوانی کروئلا (استلا سابق) در لندن را دنبال میکند و تا حدی شبیه یک نامه عاشقانه به این شهر و صحنه پانک و مد آن در دهه ۱۹۷۰ است. سبک آهنگهای دیوید بوئی در موسیقی متن فیلم مشهود است و اگر بوئی نباشد، رد پای گروه پانک راک سکس پیستولز در عناصر صوتی و تصویری فیلم دیده میشود. مد و زیبایی ظاهری نیز در فیلم پرداختی خارقالعاده دارد، و کروئلا را فراتر از کت خالدار معروف خود، به قلمرو طراحان درجه یک میبرد.
استون با «کروئلا» و سایر پروژههای اخیر خود به بازی در نقش ضد قهرمانان زن کشیده شده است. او میگوید: «بازی در این نقشها حس آزادی به همراه دارد.» بازیگر ۳۲ ساله از چهار سال پیش که برنده اسکار شد، جذب سمت و سویِ مهارنشدنی شده است. «سوگلی» ثابت کرد که او میتواند طمع و زیادهخواهی را بهاندازه معصومیت به تصویر درآورد، و حالا گرایش جدید استون به شرارت در «کروئلا» یک ویترین تمامعیار پیدا کرده است.
استون میگوید: «من شخصیت کروئلا را دوست داشتم. منظور کارهای او نیست، چون واضح است او یک زن بسیار بیمار است، اما من این شخصیت را بسیار جالب دیدم.»
اما تامپسن
در این فیلم، کروئلا د ویل هنوز شکارچی تولهسگها نشده است: در عوض، ما با او بهعنوان یک بچه یتیم به نام استلا آشنا میشویم که برای رسیدن به بالاترین مدارج صنعت مد انگلیس – که توسط یک طراح بسیار مغرور معروف به بارونس اداره میشود (تامپسن) – در یک خویشتن دیگرِ تاریک که نامش را کروئلا گذاشته است، فرو میرود.
این داستان از راههای غیرمنتظره با داستان اصلی خود استون تلاقی دارد: استلا برای شروع کار موهای خود را قرمزرنگ میکند، درست مثل وقتی که استون – یک بلوند طبیعی – برای بازی در اولین نقش مهم خود در فیلم «سوپربد» این کار را کرد. و استون با شخصیت عمومی خود مانند یک خویشتن دیگر رفتار میکند: «من کمی تفکیکشده عمل میکنم. اسم من درواقع امیلی است، بنابراین وقتی کسی من را اِما صدا میکند، راحت متوجه میشوم به کار ربط دارد.»
و درحالیکه استون از روشهای کروئلا پرهیز میکند، حداقل میتواند با جاهطلبی این شخصیت ارتباط برقرار کند: در داستان اصلی خود استون، او یک پاورپوینت طراحی کرد تا پدر و مادرش را متقاعد کند باید بهعنوان یک بازیگر نوجوان در لس آنجلس مشغول کار شود. آیا کار او همانطور که از ابتدا در نظر داشت، پیش رفته است؟
او پاسخ میدهد: «خدای من، هرگز تصورش را نمیکردم، یا جرئت نمیکردم به این شرایط فکر کنم. تمام کاری که میخواستم انجام دهم بازی در نقش دختر خانواده در یک سریال کمدی بود!»
استون چند سال درگیر پروژه «کروئلا» بود، اما چه چیز اولین بار نظر او را جلب این فیلم کرد؟ او پاسخ میدهد: «اواسط فیلمبرداری «لا لا لند» بود که اولین بار از پروژه «کروئلا» را شنیدم. فکر کردن درمورد بازی در نقش یک شخصیت منفیِ معروف بسیار هیجانانگیز بود چون قبل از آن، تنها نقشی که احساس میکردم بهنوعی منفی است و بازی کردم، سالی بولز در نمایش «کاباره» [در برادوی] بود. او معتاد به مواد مخدر است و تصمیماتی میگیرد که بهنوعی حسابنشده است. قبلاً چنین نقشی بازی نکرده بودم.»
حضور در نقش بولز برای استون واقعاً هیجانانگیز بود و او دراینبین در فیلمهایی مانند «مجنون» و «سوگلی» نقشهای دیگری را نیز بازی کرد، شخصیتهایی که میدانستند چه میخواهند و خود را هم موجه نشان نمیدادند. استون میگوید: «واقعاً عاشق بازی در نقش زنانی هستم که کمتر به این فکر میکنند که مردم چطور درمورد آنها فکر میکنند، و همزمان در زندگی خودم هم روی این مسئله کار میکنم. قطعاً بین من و این شخصیتها یک رابطه همزیستی خوب برقرار است.»
در فیلم، کروئلا از تمیز کردن دستشوییهای یک خانه مد به مدارج بالا میرسد، و ازاینجهت یادآور شخصیت ابیگیل با بازی استون در فیلم «سوگلی» است که داستانش در اوایل قرن هجدهم در دوران جنگ بین انگلستان و فرانسه روی میدهد و درباره رقابت دو عضو فامیل ملکه «آن» است که هر دو میکوشند سوگلی دربار باشند.
استون این مقایسه را قبول دارد، اما اضافه میکند: «فکر میکنم شخصیت ابیگیل نکته جالبی دارد که درمورد کروئلا کاملاً صدق نمیکند، این که ابیگیل یک شگردِ تهاجمی جذاب دارد: او بهنوعی نقش یک دختر ساده و معصوم را بازی میکند. من این را در کروئلا نمیبینم. در عوض چیزی بسیار تازه در او دیده میشود. کروئلا فقط همان کسی است که هست و از این که مدت طولانی آن را انکار کرد تا زنده بماند، عصبانی است.»
آیا استون خودش تابهحال برای بازی در نقش یک دختر ساده و معصوم تحت فشار بوده است؟ او پاسخ میدهد: «فراتر از بازیگر بودن، فکر میکنم این سؤال برای افرادی است که از نظر اجتماعی سازگار هستند: شما کسی هستید که میخواهد مردم را بخنداند، یا کسی که نشسته و مشاهده میکند؟ برای من شخصاً بهعنوان امیلی، وضعیت طبیعی این است که برای مردم دلپذیر باشم، میخواهم کنار دیگران بخندم و احساس راحتی به مردم بدهم. حتی فکر نمیکنم عمدی باشد، خصلت من این است، اما هرچه سنتان بالاتر میرود، راحتتر میشوید و مجبور نیستید همیشه نقاب به چهره بزنید.»
به اعتقاد استون، شخصیت کروئلا فقط یک شرور نیست، «شرورترین است!»، اما اینجا داستان او به کندن پوست تولهسگها نمیرسد. او میگوید: «فیلم، معنای بد بودن را بررسی میکند و این که چه تفاوتی بین بد بودن با سرکش بودن و تفکر متفاوت از همه اطرافیان، وجود دارد.»
مد یکی از مواردی است که کروئلا از طریق آن تفاوت خود با اطرافیانش را ابراز میکند. استون اعتقاد دارد: «مد از بعضی جهات بهعنوان چیزی سطحی، پرتکلف یا نهچندان مهم انگاشته میشود، اما من فکر میکنم برای بسیاری از مردم، واقعاً یک نوع ابراز وجود است که میتواند شما را بیشتر شبیه خودتان کند. لباس پوشیدن اهمیت دارد – و منظور من مد آنچنانی نیست – منظورم هر روز لباس پوشیدن است.»
او ادامه میدهد: «بهعنوان یک شخصیت، فکر میکنم استلا از همان ابتدا این احساس را دارد: هر وقت احساس میکند کنترل زندگیاش را در دست ندارد، با لباس حالت روحی خود را ابزار میکند. هر بار که لباس میپوشد، عوض میشود، و قدم زدن با آن موها، آرایش و لباسها، تنها راهی بود که میتوانستم حس کروئلا را درک کنم. این که در خانه بمانی و روی خنده و صدایی شبیه تالولا بنکهد (بازیگر آمریکایی) کار کنی، بدون این که کاملاً به کروئلا تبدیل شوی، بسیار احمقانه است.»
در لحظههایی از فیلم، وقتی کروئلا با بارونس روبرو میشود، از ظاهرش تقریباً شبیه یک زرهپوش استفاده میکند، انگار که خود را برای نبرد آماده کرده است. آیا استون هم وقتی قرار است روی فرش قرمز ظاهر شود چنین حسی دارد؟ او پاسخ میدهد: «خیلی سورئال است، زندگیِ واقعی نیست. تنها وقتی که احساس راحتی کامل میکنم زمانی است که گفتوگو میکنم، جایی که احساس کنم مثل خودم صحبت میکنم. وقتی روی فرش قرمز هستم، مثل این است که سر صحنه فیلمبرداری هستم. تجربه پرهیجانی است، اما من با لباس پوشیدن مثل یک جنبه لذتبخش کار رفتار میکنم. در غیر این صورت، شما خیلی همه چیز جدی گرفتهاید و درمانده میشوید: “ای خدا، من خیلی ترسیدم، و همه چیز خیلی افتضاح است.” شما یک بازیگر روی فرش قرمز هستید. چقدر میتوانید آزاردهنده باشید؟ اوضاع میتواند خیلی بدتر از این باشد!»
انتهای پیام/